- بارانی خبر
- خبرنگار: هیوا محمدپور
- گروه خبری : اجتماعی, تحلیلی, دیواندره, ویژه
- تاریخ انتشار : 6 فروردین 1403, 23:24:09
زندگی و مرگ در زمانی که نان، جان جوانان را می گیرد
در روزگاری که نان به معنای واقعی کلمه مرز میان زندگی و مرگ شده است، داستانهایی مانند هستیار عبدالکریمی، جوان ۱۸ ساله دیواندرهای، تنها روایتی تلخ از سرگذشت یک نفر نیست؛ بلکه آینهای است که وضعیت جامعهای را نشان میدهد که در آن برای تأمین یک لقمه نان، جانها به خطر میافتند. داستان هستیار یک تراژدی فردی نیست؛ بلکه یک بحران اجتماعی است که باید با صدای بلند از آن سخن گفت.
کولبری؛ زندگی در خط باریک مرگ و نان
کولبری، این شغل سخت و طاقتفرسا، برای بسیاری از جوانان مناطق مرزی تنها گزینه باقیمانده برای تأمین معیشت است. اما چرا؟ چرا باید در سرزمینی که منابع و امکانات فراوان دارد، جوانانی چون هستیار با کولهایی سنگین و دستانی یخزده از کوههای مرزی عبور کنند؟
مرزها نه تنها جغرافیایی بلکه اجتماعی نیز هستند. این مرزها میان فقر و ثروت، میان امید و ناامیدی، میان زندگی و مرگ کشیده شدهاند. هستیار، با تمامی آرزوها و امیدهای جوانی، در شب سردی که سرما به استخوانهایش میخزید، برای کسب درآمدی ناچیز به کوه زد. اما سرما بیرحمتر از آن بود که به او فرصتی برای بازگشت بدهد.
کولبری ریشه در نابرابریهای اقتصادی و فقدان فرصتهای شغلی دارد. در مناطقی که توسعه اقتصادی بهطور ناعادلانه توزیع شده است، جوانان به جای اشتغال در مشاغل پایدار، مجبور به انجام کارهایی میشوند که سلامت و جانشان را تهدید میکند. توسعهنیافتگی مناطق مرزی، نبود سرمایهگذاری مناسب در زیرساختها، و کمبود آموزشهای فنی و حرفهای از جمله عواملی است که جوانانی مانند هستیار را به سمت کولبری سوق میدهد.
اما این تنها یک مشکل اقتصادی نیست. بیتوجهی به این مسئله نشاندهنده یک بحران عمیق در مدیریت و برنامهریزی کشور است. چرا دولتها و مسئولان، که وظیفه اصلیشان حمایت از مردم است، برای حل این بحرانها کاری نمیکنند؟ آیا کولبری باید به عنوان یک شغل طبیعی پذیرفته شود یا این که نیازمند تغییرات ساختاری در سیاستهای اقتصادی و اجتماعی است؟
مسئولان در برابر مردم؛ پاسخی برای سکوت
مسئولان، سکوت در برابر چنین فاجعههایی دیگر جایز نیست. چرا بودجههای ملی بهجای صرف در پروژههای بیثمر، به بهبود وضعیت اقتصادی و ایجاد فرصتهای شغلی در مناطق مرزی اختصاص داده نمیشود؟ چرا برنامههای توسعه پایدار برای این مناطق تدوین نمیشود؟ آیا نباید به جای تمرکز بر مسائل کماهمیتتر، به مشکلات واقعی و حیاتی جامعه پرداخت؟
مسئولیتپذیری تنها به معنای سخنرانی و وعدههای خالی نیست. مردم انتظار دارند که اقداماتی عملی برای پایان دادن به این وضعیت انجام شود. آیا مرگ جوانانی مثل هستیار کافی نیست تا زنگ خطر برای تغییرات اساسی به صدا درآید؟
یک تراژدی، هزاران سؤال
مرگ هستیار تنها یک حادثه نیست؛ بلکه زنگ خطری است برای همه ما. چرا باید جوانانی که آیندهسازان این مرز و بوم هستند، برای تأمین ابتداییترین نیازهای خود جان خود را از دست بدهند؟ چرا فقر تا این اندازه عمیق و گسترده است که جان انسانها را در ازای یک لقمه نان میگیرد؟ این پرسشها باید وجدان جامعه را بیدار کند.
در جامعهای که به گفته کارشناسان، ظرفیتهای بینظیری برای توسعه اقتصادی و صنعتی دارد، چرا باید شغلهای خطرناکی مانند کولبری به یکی از اصلیترین راههای درآمدی مردم مناطق مرزی تبدیل شود؟ آیا سیاستهای اقتصادی و اجتماعی کشور نباید بهگونهای تنظیم شود که فرصتهای عادلانه برای همه شهروندان فراهم گردد؟
مسئولیت اجتماعی و انسانی ما
آیا وقت آن نرسیده است که سیاستگذاران و مسئولین به جای ارائه راهحلهای سطحی و کوتاهمدت، به دنبال ریشهیابی مشکلات باشند؟ کولبری نتیجه مستقیم کمبود فرصتهای شغلی و توسعهنیافتگی مناطق مرزی است. جوانانی چون هستیار به جای کار در کارخانهها و شرکتهای محلی، مجبورند به مشاغلی روی بیاورند که جانشان را تهدید میکند.
ما به برنامههایی نیاز داریم که به ایجاد اشتغال پایدار در مناطق مرزی بپردازند. زیرساختهایی که امکان توسعه اقتصادی را فراهم کنند و آموزشهایی که مهارتهای لازم را به جوانان بیاموزند، تنها راه نجات از این وضعیت است. اما اینها کافی نیست. نیاز به یک تغییر نگرش اساسی داریم؛ نگرشی که انسان را در مرکز تمام سیاستها و برنامهها قرار دهد.
علاوه بر این، جامعه نیز باید به مسئولیت خود آگاه باشد. همدلی و حمایت از خانوادههایی که عزیزانشان را در این راه از دست دادهاند، میتواند به کاهش بار این تراژدیها کمک کند. مردم و نهادهای مدنی باید برای تغییر شرایط فعلی فشار بیشتری به نهادهای مسئول وارد کنند.
نقش رسانهها در تغییر
رسانهها نیز در این مسیر نقش مهمی دارند. آیا داستانهایی چون هستیار نباید بیش از این در رسانههای ملی بازتاب یابد؟ رسانهها میتوانند و باید صدای بیصدایان باشند. بازتاب چنین تراژدیهایی نه تنها وجدان جامعه را بیدار میکند، بلکه میتواند مسئولین را به پاسخگویی وادار کند.
رسانهها باید با تحلیلهای عمیقتر و پرداختن به ابعاد مختلف این مسئله، نه تنها آگاهی عمومی را افزایش دهند، بلکه بستری برای گفتوگو و تبادل نظر درباره راهحلهای ممکن فراهم کنند. مسئولیت رسانهها تنها در اطلاعرسانی نیست؛ بلکه آنها باید محرک تغییرات اجتماعی و سیاسی نیز باشند.
دعوت به اقدام
ما به عنوان اعضای این جامعه نمیتوانیم در برابر چنین فاجعههایی بیتفاوت باشیم. بیایید با هم برای تغییر تلاش کنیم. از مسئولین بخواهیم که به جای شعار، عمل کنند. از رسانهها بخواهیم که این مسائل را در اولویت قرار دهند. و از خودمان بپرسیم که چگونه میتوانیم به بهبود شرایط کمک کنیم.
مرگ هستیار نباید تنها یک خبر تلخ دیگر باشد. این داستان باید سرآغاز یک حرکت جمعی برای پایان دادن به این وضعیت باشد. بیایید با هم برای آیندهای بهتر تلاش کنیم؛ آیندهای که در آن هیچ جوانی مجبور نباشد برای نان، جان خود را به خطر بیندازد.
امید به آینده
ما به آیندهای نیاز داریم که در آن هر جوانی فرصت داشته باشد در شغلی شرافتمندانه و امن فعالیت کند. امید به تغییر از طریق تلاشهای جمعی و فشارهای مدنی بر سیاستگذاران و مسئولین قابل دستیابی است. با هم میتوانیم جامعهای بسازیم که در آن هیچ مرزی میان فقر و زندگی نباشد و همه جوانان فرصت زندگی شایستهای داشته باشند.
اما آیا ما آمادهایم برای این تغییر تلاش کنیم؟ آیا سیاستگذاران گوش شنوایی دارند؟ آیا جامعه آمادگی دارد تا دست در دست هم مسیر جدیدی را آغاز کند؟ پاسخ به این پرسشها، سرنوشت آینده ما را تعیین خواهد کرد.
یادداشت / هیوا محمدپور
شما هم نظر خود را در مورد این مطلب در قسمت نظرات بنویسد بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد
اخبار مرتبط
- پلیس به دل محلات میرود؛ گفتوگوی رو در رو با مردم برای حل مشکلات اجتماعی
- قروه؛ مقصدی بکر در قلب کردستان برای عاشقان تاریخ و طبیعت
- دیواندره در مسیر توسعه؛ از جهش عمرانی و آموزشی تا تشکیل کارگروه معدنی
- دیواندره قطب کشاورزی، گردشگری و صنعت در کردستان است
- تخصیص آب و توسعه زیرساختها اولویت اصلی دیواندره