- کد خبر: 4676
- خبرنگار: بارانی نیوز
- گروه خبری : اجتماعی
- تاریخ انتشار : 13 اردیبهشت 1394, 17:35:08
شهید شهسواری در طراحیهای رزمی استعداد خارقالعادهای داشت
شهید جمیل شهسواری یکی از پیشمرگان مسلمان کرد بود که در طراحیهای رزمی به ویژه جنگهای نامنظم استعداد خارقالعادهای داشت و همرزمانش وی را به عنوان صاحبنظری نمونه قبول داشتند.
شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد، به تصویر کشیدن زندگی کبوترهای سبکبال عاشق که در یک سودا روحشان را از قفس تن رهانیدند و به ابدیت پیوستند، دشوار است و الفاظ توان بیان حقیقت شهادت را ندارد، بالاتر آنکه ما انسانهای محصور در طبیعت چگونه میتوانیم عظمت شهادت را تجزیه و تحلیل کنیم.
کردستان همانند جای جای ایران اسلامی که مورد هجمه ناجوانمردانه دشمن قرار گرفت پر از حماسه سرخ دلیرانی چون شهسواریها است، حماسهای که در باشگاه افسران سنندج، دزلی مریوان، سیرانبند بانه و دیگر نقاط استان خلق شد و تا قیامت شاهد سلحشوریهای مردان این خطه خواهد بود.
نهم شهریورماه ۱۳۴۲ در روستای علیآباد متولد شد، چند روزی از تولدش نگذشته بود که پدر و مادر تعدادی از فامیل و بستگان را برای نامگذاری فرزند در خانه جمع کردند، هر کس اسمی پیشنهاد میداد تا اینکه یکی از حاضرین در جمع نام جمیل را که از دلیرمردانی بود که روزگاری در کردستان با راهزنان و متجاوزان جنگیده و امانشان را بریده بود پیشنهاد داد. با شنیدن این نام شجاعت، پاکی، مردانگی و دلیری در ذهن والدین کودک نقش بست و فرزندشان را جمیل نامیدند.
جمیل همان کودکی بود که در سالهای ۴۰ دوران کودکیاش را در روستایی بسیار دور از کانون نهضت بنیانگذار انقلاب میگذراند دوران تحصیل را در همان روستای علیآباد به اتمام رساند و برای ادامه تحصیل راهی شهر دیواندره شد سالهای جوانی و نوجوانی این شهید بزرگوار با زمزمههای انقلاب مصادف بود.
نگاه نافذی داشت و توجه همگان را به سوی خود جلب میکرد ظاهرش مثل دریای آرام بود، عمیق و باوقار، اما سینهاش پر بود از موجهای خروشانی که به وقت تلاطم بلند میشد، همیشه یا در خودش بود و یا به دوردستها خیره میشد.
به چهرهاش که نگاه میکردی رنج محرومیت سالهای دور در آن موج میزد، سیمای روشن و عارفانهاش حکایت از پرورش وی در دامن خانوادهای پاک و متدین داشت.
زندگی در فضای روستا و کوهستان با صلابت کردستان از جمیل انسانی صمیمی و زودجوش ساخته بود با همه خیلی سریع گرم میگرفت و صداقتش را که سوغاتیهای روستایش بود بیهیچ منتی هدیه میکرد.
دشمن با شنیدن نامش بر خود میلرزید. در طراحیهای رزمی به ویژه جنگهای نامنظم استعداد خارقالعادهای داشت و همرزمانش وی را به عنوان صاحبنظری نمونه قبول داشتند.
در برخورد با نیروهایش با رأفت و انعطاف بود و با رفتارش به آنان نظم و انضباط میآموخت از شهرت و نامهای کذایی بیزار بود و همه چیز را فانی میدانست.
مادرش میگوید: خداوند ۱۰ فرزند به من عطا کرده بود پنج دختر و پنج پسر. جمیل فرزند دوم بود، ولی همه احساس میکردند که او فرزند اول خانواده است، برای همه خواهرها و برادرهایش همواره الگو بود جمیل در بین فرزندانم همچون گلی در گلستان بود و عطر و بوی خاصی داشت، رفتار و گفتارش به گونهای بود که توجه همگان را به خود جلب میکرد.
در اولین سالگرد شوهر مرحومم نزد ما آمد و چند روزی ماند وقت رفتن و خداحافظی که رسید از او خواستم بیشتر بماند؛ ولی گفت عملیاتی در پیش داریم و باید زودتر بروم. گفتم مادر مواظب خودت باش و به من قول بده سالم برگردی، گفت مرگ و زندگی دست خداست اگر نیامدم گریه نکن چون من به آرزوی قلبیام رسیدهام.
نزدیک عید نوروز بود و همه به فکر سال نو بودیم، موقع رفتن جمیل به او گفته بودم انشاءالله برای عید کنار هم خواهیم بود، ولی مگر جمیل جواب این آرزویم را داد. دعایم را که شنید درست مثل یک غنچه صورتش شکفت. لبخندی زد و رفت تا رسیدن عید نوروز با لبخندش زندگی کردم و منتظر لبخند دوبارهاش بودم.
گوشم به در بود اما بعد از عید به جای لبخند زیبای جمیل، گل پرپر شدهام را برایم آوردند جمیل سه روز قبل از عید شهید شده بود، ولی خبر شهادتش را بعد از تحویل سال به ما دادند.
جمیل خیلی شجاع بود انگار ترس را ندیده بود و نمیشناخت چون همه چیز را از خدا میدانست و تنها به قدرت او ایمان داشت.
جلیل برادرش از جمیل میگوید: شوق جنگیدن با ضدانقلاب همه وجودش را فرا گرفته بود و برای مقابله با آنان سر از پا نمیشناخت، بدنی نیرومند و روحیهای عالی داشت همواره سفارش میکرد به جز خدا از هیچ کس نترسید.
همزمان با تحصیل دل و روحش را با آیات نورانی و وحدانیت قرآن آشنا کرد، به رود خروشان مردم میزد و برای پیروزی انقلاب و تحقق اهداف اولیه این نظام الهی از جان و دل مایه میگذاشت، کمتر از یکسال از پیروزی انقلاب نگذشته بود مردم هنوز کامشان از حلاوت انقلاب شیرین نشده بود که احزاب معاند و گروهکهای ضد انقلاب به قصد براندازی نظام نوپای ایران اسلامی در کردستان سر برآوردند.
گروهکها میخواستند با ایجاد رعب و وحشت بین مردم و غنچه نوپای انقلاب شکاف ایجاد کنند.
جمیل در مصاحبهای گفته است: دانشآموز که بودم پدرم وانت نیسانی داشت که با آن کار میکرد و از این طریق امرار معاش میکردیم. یک روز که از مدرسه برمی گشتم دیدم عدهای مسلح خانه ما را محاصره کرده بودند و به جرم اینکه صاحبان این خانه طرفدار رژیم هستند اموالمان را مصادره کردند.
جمیل برای اثبات وفاداریش به نظام اسلامی در شرایطی که گروهکهای مسلح هرگونه پیوند و علاقهای به انقلاب را با تیر پاسخ میدادند در سال ۱۳۶۰ به همراه پدرش به عضویت سپاه در آمد و جامعه سبز آن را که ردای ولایت بود به تن کرد.
هنوز از ورودش به سپاه چیزی نگذشته بود که به خاطر لیاقت و قابلیتش مسئولیت یکی از مقرهای عملیاتی منطقه را بر عهده گرفت و متعاقب آن در سال ۶۲ به عنوان مسئول عملیات گردان حضرت رسولالله(ص) شهر دیواندره انتخاب شد.
جمیل در همان سال ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو دختر و یک پسر بود؛ در همین زمان شرارت گروهکهای مسلح در کردستان به اوج خود رسیده بود و جمیل به همراه دیگر یاران همرزم خود صاعقهوار بر سرآنان فرود آمد و نیروهای دشمن را در روستاها و ارتفاعات منطقه تار و مار کرد.
به خاطر این درگیریها کمتر به خانوادهاش سر میزد چرا که مسئولیت جانشینی فرمانده گردان حضرت رسول (ص) کمتر مجال پرداختن به خود و خانواده را به او میداد.
قابلیتش در طراحی عملیاتها، هدایت و بهکارگیری نیروهای رزمنده مسئولیتهای سنگینتری را پیش پایش گذاشته بود و او را برای مقابله با نیروهای ضد انقلاب مصممتر میکرد.
در سال ۱۳۶۴ فرماندهی همین گردان را بر عهده گرفت و به مدت پنج سال به عنوان فرماندهای مقتدر، باتدبیر، مومن و مردمی در این پست انجام وظیفه کرد.
در حملههایی که طراحی میکرد پیش از نیروهایش به خط دشمن میزد.
همواره میگفت: خودم را بعد از شهادت هر رزمنده بیش از پیش شرمنده میدانم.
در سال ۶۵ طی درگیری با ضد انقلاب از ناحیه سر شدیداً مجروح شد و پزشکان او را از حضور در جنگ ممنوع کرده بودند، اما جمیل بعد از یک بهبودی نسبی به یگان خودش برگشت.
در سال ۶۹ به دنبال سازماندهی جدید سپاه به تیپ یکم انبیا (ع) منتقل و به عنوان کارشناس نظامی و در سال ۷۱ به فرماندهی گردان سوم تکاوران تیپ یکم لشکر نجف اشرف انتخاب شد.
این شهید بزرگوار در این دوره با گذراندن دورهها و آموزشهای ویژه تامین امنیت منطقه سروآباد مریوان را پذیرفت و به همراه گردان تحت امرش در آنجا مستقر شد. از حضورش در این منطقه حدوداً ۲٫۵ سال گذشته بود که ماموریت خطیری در آن سوی مرزهای ایران اسلامی به وی محول شد.
هنوز چند روز به پایان سال ۷۴ مانده بود که شهید شهسواری برای انهدام مرکز تجمع نیروهای ضدانقلاب به کردستان عراق اعزام شد و در درگیری با نیروهای ضد انقلاب به درجه رفیع شهادت که آرزوی دیرینهاش بود، رسید.
روحش شاد و یادش گرامی…
فارس
شما هم نظر خود را در مورد این مطلب در قسمت نظرات بنویسد بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد
اخبار مرتبط
- مدیرکل بنیاد شهید کردستان: بازسازی گلزارها و ساماندهی خدمات به ایثارگران در دستور کار
- برنامهریزی راهداری کردستان برای ایمنی و آسایش مسافران نوروزی
- تراژدی در کوههای هفتتاش بانه؛ مرگ ۶ کوهنورد در پی سقوط بهمن
- دستگیری رمال مجازی در کردستان با کلاهبرداری ۴ میلیارد ریالی
- تصویب طرح بازتنظیم تراکمی در مریوان و بیجار؛ گام مهمی در توسعه شهری کردستان